داریوش در نبشته های خود، در اغاز به ستایش اهورامزدا،خدای یگانه که او به سویش رفته می پردازد و سپس خود را می نماید و می گوید که چه انجام داده و چگونه کسی بوده و پس از آن روش فرمانروایی خود را می نماید، گویی داریوش این نبشته را برای روزگاری نوشته که همه چیز در ژرفای فراموشی رفته و با این نوشته می خواهد بگوید که روزگاری در این کشور بستوده، کسی همچون او فرمان می رانده است:
نبشته ی نخست داریوش در آرامگاه
" خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که شادی را برای مردم آفرید، که داریوش را شاه کرد، یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری.
من، داریوش شاه بزرگ، شاهنشاه، شاه کشورهایی از همه گونه ی مردم، شاه در این زمین بزرگ و گسترده، پسر گشتاسپ، هخامنشی، پارسی پور پارسی، آریایی(ایرانی)، از نژاد آریایی.
گوید داریوش شاه: به خواست اهورامزدا این است کشورهایی که مگر پارس برآنها فرمان راندم، مرا باجگذارند، آنچه از سوی من به آنها گفته شد، انجام دادند، فرمان من است که آنها را نگاه داشت: ماد، خوج(کشور ایلام)، پارثوا(پهلویان)، هریوا(هرات)، بلخ، سغد، خوارزم، زرنگ، رخج، سته گوش(ستگدیا)، گندار، هند، سکاهای هوم نوش، سکاهای تیزخود، بابل، آشور، عربستان، مودرایا(مصر)، ارمنستان، کاپادوکیا، سارد، ایونیا، سکاهای فرای دریا(سکا پرا دریا)،اسکودرا( تراکیا و مقدونیه)، یونانی های تک برا( کلاه لبه پهن بر سر می گذارند)، لیبی، حبشه، ماکا، کاری ها.
گوید داریوش شاه: اهورامزدا چون این سرزمین را آشفته دید، پس آن را به من ارزانی داشت، مرا شاه کرد، من شاه هستم، به خواست اهورامزدا؛ من این سرزمین را برجای خود نشانیدم؛ آنچه من گفتم، آنرا انجام دادند چونانکه کام من بود. اگر می اندیشی که چند است شمار کشورهایی که داریوش شاه زیر فرمان داشت، پس نگاره ها را بنگر که اورنگ مرا بر دوش دارند، آنگاه خواهی دانست که نیزه ی مرد پارسی بسی دورتر جای رفته و بسی دور از پارس رزم جسته و نبرد آورده است.
گوید داریوش شاه: آنچه انجام شد ، همه را به خواست اهورامزدا کردم، اهورامزدا مرا و سرای شهریاریم و این کشور را از آسیب دور بدارد. این را من از اهورامزدا خواهانم، این را اهورامزدا به من بدهد. فرمان اهورامزدا برایت ناگوار نباشد، راه راست را رها مکن، تندی نکن."
نبشته ی دوم داریوش بزرگ
" خدای بزرگ است اهورامزدا، که این جهان شگرف آفرینش را آفرید، که برای مردم شادی آفرید، که خرد و توانایی به داریوش شاه بخشید. به خواست اهورامزدا من چنانم که راستی را دوست می دارم و از دروغ بیزارم، من نمی خواهم توانا بر ناتوان ستم کند، همچنیین دوست ندارم که به توانا از کارهای ناتوان آسیب برسد. آنچه را که راست من آن را می پسندم؛ خواست خدا در زمین آشوب نیست ، که آرامش و نیکی و فرمانروایی خوب است. من دوست دروغگویان نیستم، در دل خود تخم کین نمی کارم، هر آنچه مرا به خشم آورد از خود دور می دارم؛ با نیروی خرد بر خشم خود سخت چیره ام. هرکه همکاری و همراهی پیشه کند، در خور کوشش، او را پاداش می دهم. آنکه گزند رساند و ستم کند، به اندازه گوشمالش می دهم. نمی خواهم کسی زیان رساند و کیفر نبیند. آنچه کسی بر دیگری گوید، من آن را نمی پذیرم، مگر آنکه بر پایه ی فرمان نیک، گواه درست آورد و داوری بیند، از آنچه کسی فراخور توانایی خویش انجام دهد، شادمان و خرسند می شوم و خشنودیم را کرانه ای نیست، چنین است هوش و خواست من. مپندار که زمزمه های پنهانی و درگوشی بهترین سخنان است، بیشتر به آنی گوش فرادار که بی پرده می شنوی. تو بهترین کار را از توانمندان مدان و بیشتر به چیزی بنگر که از ناتوانان سر می زند. آنگاه که تو از آنچه بر دست من رفته ، چه در زادگاهم و چه در آوردگاه، بینی یا بشنوی، بدان که آنست توانایی من، که برتر و تیزتر از نیروی پندار است، این است کاردانی من: تا جایی که توش و توان دارم، در جنگجویی هماوردی خوبم. چون در آوردگاه باشم، کسی را که از دور می بینم به نیروی خرد می دانم که بدخواه است یا نه، به نیروی خرد و خواست خویش همواره نخستین کسی هستم که کار شایسته را خواهانم، چون دشمنی را بینم و چون دوستداری را. مردی هستم ورزیده، هم به دست و هم به پا. به هنگام سواری سوارکاری خوبم، در تیرافکنی، تیرانداری چیره دست، چه بر اسب باشم چه پیاده. در نیزه ور ی، نیزه اندازی خوبم، خواه از روی اسب خواه از روی خاک. هنرهایی که اهورامزدا به من بخشیده است و توانسته ام که به کار گیرم چنین بود. آنچه به دست من رفته به یاری یزدان همه را با هنرهای خویش که ارزانی اهورامزدا بوده است، به انجام رسانده ام. نیک دریاب که من چگونه ام و هنرهایم چه و برتری ام چگونه و تا چه اندازه. مگذار آنچه در این باره شنوده ای بر تو نادرست نماید، آنچه به تو گویند باور دار، کارهایم را نادرست مپندار، نبشته هایم را نگهدار باش، فرمان را پایمال مکن، نگذار کسی در انجام فرمان نادان بماند"
در نمای آرامگاه داریوش بزرگ، "گوباروا پاتی شوورای، نیزه دار داریوش شاه" و همچنین "اسپاکان، کمان دارو تبرزین دار داریوش شاه" نمایانده شده اند. این دو از بزرگترین یاران داریوش بوده اند. گوباروا یکی از شش تن بود که همکار داریوش در کشتن گئومات
بوده است، اسپاکان تا اندازه ای ناشناخته است، هرودت اورا به اشتباه یکی از شش تن نامیده است و این خود می رساند که وی در دربار داریوش جایگاه بلندی داشته است.
گاهشمار نقش رستم
در برابر آرامگاه داریوش، ساختمانی چهارگوش و شگفت اور هست که باید در روزگار داریوش بزرگ ساخته شده باشد، این ساختمان به مانند ساختمانی در پاسارگاد است که زندان نامیده می شود و روشن می کند که هردوی آنها کاربرد یکسانی داشته اند. این ساختمان به مانند، همتای خود در پاسارگاد از کنارهم نهادن سنگ های سیاه و سپید ساخته شده است. کاربرد این ساختمان، همواره مورد اختلاف گاهشناسان بوده است، برخی آن را جایگاه نگاه داری برخی کتاب ها، دانسته اند، ولی گونه ی ساخت و ساختار این ساختمان روشن می کند که برای کابرد دیگری بوده است و آن گاهنما است. برای آگاهی از دلایل و چگونگی کاربرد این گاهنما و چیزهای دیگر در این باره به کتاب "رصدخانه ی خورشیدی نقش رستم" از جناب آقای رضا مرادی غیاث آبادی مراجعه کنید. به گفته ی پژوهشگر این سخن، این گاهنما دقیق ترین گاهشمار آفتابی در سراسر تاریخ بشری است و این بیانگر هوش و نبوغ دانشمندان پارسی و ایرانی است